English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lost animal U حیوان ضاله
lost animal U حیوان گمشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
animal U جانور
animal U حس و حرکت
animal U مربوط به روح وجان یا اراده
animal U حیوانی جانوری
animal U حیوان
animal strach U نشاسته حیوانی
animal strach U گلیکوژن
clean animal U جانورپاک یاحلال
animal soap U صابون حیوانی
animal psychology U روانشناسی حیوانی
animal oil U روغن حیوانی
animal louse U شپشه
he ran the animal through U ان جانور را با شمشیریا نیزه سوراخ کرد
draft animal U حیوان بارکش
animal glue U سریشم از انساج حیوان
the animal is not s. to touch U دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
animal glue U چسب سریش
animal design U طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
reclaim animal U حیوانات وحشی تربیت شده
spinal animal U حیوان نخاعی
structure of an animal U ساختمان
structure of an animal U جانور
animal kingdom U جهان جانوران
animal husbandry U دام پروری
animal husband U پرورش جانوران اهلی
pack animal U حیوان باربر
pack animal U چهارپا
animal magnetism U مغناطیس حیوانی
animal black U ذغال حیوانی
animal content U محتوای حیوانی
an ovoviviparous animal U جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
animal electricity U الکتریسیته بدن
animal husband U دام پروری
animal fat U چربی حیوانی
animal glue U چسب
animal distress calls U فریادهای درماندگی حیوان
bald animal or tree U درخت یا حیوان برهنه
lost U گمشده
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause U هدف تحقق نیافتنی
lost U منحرف
lost U شکست خورده گمراه
lost U زیان دیده
Get lost! <idiom> U دورشدن
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes U هدف تحقق نیافتنی
to get lost U گم کردن
lost U مفقود
lost U ضاله
to get lost U گم شدن
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
to get lost U گمراه شدن
lost U از دست رفته تلف شده
lost U گلوله ناپیدا
lost U گم شده
lost U از دست رفته ضایع
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
long-lost U کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count. U حساب از دستش دررفته
He lost everything that was dear to him. U آنچه برایش عزیز بود از دست داد
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
She lost her loved ones . U تمام عزیزانش را از دست داد
lost documents U اسناد و مدارک گم شده
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
no love lost <idiom> U سوء نیت ،احساسبدی داشتن
To be lost . To disappear . U ازمیان بر افتادن
She lost her way home . U راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet . U کیف پولم را گه کرده ام
lost document U مدرک گم شده
contact lost U تماس قطع شد
lost child U طفل لقیط
contact lost U هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost chain U زنجیره گم شده
lost chain U زنجیره از دست رفته
lost ball U گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
i lost the train U به قطار نرسیدم
i lost the train U قطار را از دست دادم
i lost sight of it U از نظرم نهان گشت
i lost my friends U دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
i have lost all patience U طاقتم طاق شده است
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost article U شیئی گمشده
lost article U لقطه
contact lost U هدف گم شد
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost and untraceable U غایب مفقودالاثر
lost head U افت بار
she has lost her roses U چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost time U زمان گمگشته
lost mass U افت جرم
lost time U زمان مفقوده
lost target U تیر خطا
sleep was lost to me U خواب بمن حرام شد
he lost the seat U دوباره بوکالت برگزیده نشد
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to recover lost time U وقت گمشده را جبران کردن)
We lost the case . We were convicted. U دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
lost wax process U ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process U فرایند مدلهای مومی
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
I did it unwittingly. I lost count. U از دستم دررفت
lost property office U دفتر اشیای گم شده
The ship and all its crew were lost . U کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
the army lost heavily U ارتش تلفات سنگین داد
Did you ever find that pen you lost ? U قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! U برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com